۱۳۸۸/۱۱/۰۵

روایت مورخ شهبازی :ازحایری - محله یهودیان شیراز - و . . .

روایت شهبازی ـ مورخ ـ ازحایری - محله یهودیان شیراز - و . . .



                                         آدرس مطلب


http://secure.bluehost.com/~shahbazi/blog/Archive/8821.htm#Shiraz_Jews_Old_Quarters


خانه حائری در قلب محله کلیمیان شیراز واقع بود. این خانه آباء و اجدادی‌شان بود. خانه‌ای قدیمی با زیرزمینی بزرگ که سقف آئینه‌کاری شده داشت و به خانه بزرگان محله شبیه بود نه سکنه عادی. در آغاز بافت محله برایم ناآشنا و مرموز بود ولی به‌تدریج با آن، و با کوچه پس کوچه‌هایش، خو گرفتم. اکنون که به گذشته دور سفر می‌کنم، به یاد می‌آورم حتی آن زمان نیز برایم عجیب بود که چرا باید خانه یک روحانی مسلمان در دل محله کلیمیان باشد. هیچگاه از حائری نپرسیدم. در سال‌های اخیر، به دلیل بازگشت به شیراز، پس از سی سال اقامت در تهران، و آشنایی نزدیک با برخی مسائل، این پرسش به جدّ برایم مطرح شد. [1]


شنبه، 26 دی 1388/ 16 ژانویه 2010، ساعت 11:30 بعد از ظهر

عکس‌های حبیبالله شهبازی از تخریب بافت قدیمی شیراز

در پی انتشار یادداشت پیشین، پسرم، حبیب‌الله شهبازی،* با ایمیل عکس‌هایی را برایم ارسال نمود که چند ماه پیش گرفته است. این عکس‌ها به روشنی ابعاد فاجعه تخریب بافت قدیمی شهر شیراز را نشان می‌دهد:



آخرین عکس حبیب الله شهبازی (ادرنه، ترکیه، دی 1388)

* حبیب‌الله شهبازی در نوجوانی دو بار، در مسابقات «یومیوری شیمبون» ژاپن و «اولنسه کارتونل» بلژیک، نفر اوّل جهان در رشته کاریکاتور شد و مورد علاقه خاص مرحوم کیومرث صابری (گل آقا) بود. بعدها، در زمان مدیریت رضا امیرخانی و علی محبی، گاهی کاریکاتور یا مقاله و ترجمه‌های او در وبگاه «لوح» منتشر می‌شد. او ضمن تحصیل در رشته معماری، و تحقیق در حوزه تاریخ باستان و اسطوره‌شناسی، دو رمان از ماریو پوزو را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است: «آخرین پدرخوانده» [1، 2] و «پدرخوانده». [1]




عکس بالا: محل شهادت آیت‌الله حاج سید عبدالحسین دستغیب توسط زنی از اعضای فرقه رجوی به‌نام گوهر ادب آواز.
فضای خالی که در انتهای کوچه دیده می‌شود، خانه شهید دستغیب است که کاملاً تخریب شده. محل این حادثه نیز در شرف تخریب است.



































جمعه، 25 دی 1388/ 15 ژانویه 2010، ساعت 5 بعد از ظهر

دیدار از محله کلیمیان و بافت قدیمی شیراز

در روزهای اخیر به یاد گذشته‌های دور افتادم. سال‌هایی که در دبیرستان نمازی شیراز درس می‌خواندم؛ دبیرستانی که در کنار محله کلیمیان شیراز واقع بود. سال 1348 بود. در آن سال با شیخ محی‌الدین حائری شیرازی آشنا شدم. صبح‌ها، پس از نماز صبح، با دوچرخه از خانه‌مان، در خیابان فخرآباد، به خانه حائری می‌رفتم و یک ساعت نزد او درس اخلاق می‌خواندم. کلاس دو نفره بود. پس از اتمام کلاس من، محمد جواد مظفر می‌آمد. او نیز در دبیرستان نمازی درس می‌خواند.

خانه حائری در قلب محله کلیمیان شیراز واقع بود. این خانه آباء و اجدادی‌شان بود. خانه‌ای قدیمی با زیرزمینی بزرگ که سقف آئینه‌کاری شده داشت و به خانه بزرگان محله شبیه بود نه سکنه عادی. در آغاز بافت محله برایم ناآشنا و مرموز بود ولی به‌تدریج با آن، و با کوچه پس کوچه‌هایش، خو گرفتم. اکنون که به گذشته دور سفر می‌کنم، به یاد می‌آورم حتی آن زمان نیز برایم عجیب بود که چرا باید خانه یک روحانی مسلمان در دل محله کلیمیان باشد. هیچگاه از حائری نپرسیدم. در سال‌های اخیر، به دلیل بازگشت به شیراز، پس از سی سال اقامت در تهران، و آشنایی نزدیک با برخی مسائل، این پرسش به جدّ برایم مطرح شد. [1]

محله کلیمیان شیراز از زمانی اهمیت یافت که این شهر به پایتخت ایران بدل شد (1180 ق./ 1766 م.) و یهودیانی فراوان، به‌ویژه از بغداد و بصره، بدان‌جا مهاجرت کردند. در این باره به تفصیل سخن گفته ‎ام. [2] می‌نویسند:


«در عصر خان زند نزدیک به دو هزار یهودی در شیراز سکونت داشتند که در محله‌ای مخصوص به خود زندگی می‌کردند. این محله به صورت گذرگاهی مسدود (بن‌بست) در محله میدان شاه بود که تقریباً می‌توان گفت در آن حدود به جز یهودیان کس دیگری ساکن نبود و اگر کسی جز یهودیان در آن محدوده تردد می‌نمود قطعاً برای انجام کاری بوده که تهیه شراب از آن جمله بوده است.» (حمید هاشمی، شیراز: دیدنی‌ترین شهر ایران، تهران: انتشارات فرهنگ و قلم، 1384، ص 90)


حبیب لوی نیز محله‌های یهودیان شهرهای ایران را «گتوهای ایران» نامیده؛ بدان معنا که، به سان محله‌های یهودیان اروپا (گتوها)، به جز یهودیان کسی در این محله‌ها ساکن نبود. (حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، 1339، ج 3، صص 674-681) فسائی محله کلیمیان شیراز را در سال 1301 ق./ 1883 م.، در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، مشتمل بر 222 خانه مسکونی و شمار سکنه را 930 مرد و 1040 زن ذکر کرده است. (حاج میرزا حسن حسینی فسائی، فارسنامه ناصری، به‌کوشش منصور رستگار فسائی، تهران: امیرکبیر، 1378، ج 2، ص 1134)

شهر قدیمی شیراز به ده محله تقسیم می‌شد. به پنج محله (اسحاق بیگ، بازار مرغ، بالا کفت، درب شاهزاده و میدان شاه) «محلات حیدری خانه» می‌گفتند و به پنج محله (درب مسجد، سرباغ، سردزک، سنگ سیاه و لب آب) «نعمتی خانه». محله کلیمیان یازدهمین محله شیراز بود و در جنب محله میدان شاه. [3]





نقشه بافت قدیمی شهر شیراز

زنده شدن خاطرات سال‌های دور مرا در هفته گذشته به گشت و گذار در بافت قدیمی شیراز برانگیخت. از محله کلیمیان آغاز کردم و به بازار حاجی و مناطق مجاور شاهچراغ (س) و سپس به دروازه اصفهان رفتم. آن‌چه دیدم حیرت‌انگیز بود. تخریب گسترده بافت قدیمی شیراز! به بسیاری از کشورهای جهان سفر کرده‌ام، در هیچ جا تخریب میراث فرهنگی و بافت کهن شهری را چنین بی‌پروا ندیده‌ام.

گویی تعمدی در کار است که از «گذشته» چیزی بر جا نماند. بخش عمده بافت قدیمی شیراز محو شده و مابقی آن نیز در معرض نابودی است. پرس‌و‌جو کردم. تک و توک، خانه‌هایی را خریده‌اند تا حفظ کنند. ولی آیا این خانه‌های معدود می‌تواند نمادی از شیراز قدیم باشد؟ کوچه پس کوچه‌ها و بازارچه‌ها و طاق‌های قدیمی همه نابود شده، یا در معرض نابودی است؛ و به جای آن پاساژها و خانه‌های جدید، با سیمایی زشت، سر بر آورده. هیچ طرحی برای حفظ یا بازسازی بافت قدیمی شیراز وجود ندارد. حتی خانه پدری آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب را، و مکانی را که او در اثر حمله انتحاری به شهادت رسید، تخریب کرده‌اند!

نمی‌دانم. گویا تنها انگیزه «پول» است. و شاید کسانی از تاریخ یک ملّت انتقام می‌گیرند. تخریب بافت قدیمی شیراز در کنار سرقت گسترده و سازمان‌یافته سنگ قبرهای قدیمی و درهای امام‌زاده ها و مقابر محترم و تاریخی فارس در دو دهه اخیر، و حتی سرقت قرآن خطی منسوب به حضرت علی (ع) از موزه پارس، [4] و اقدامات دیگر از این‌گونه آیا معنادار نیست؟

فرجام بافت قدیمی شیراز را تنها می‌توانم «جنایت فرهنگی» بنامم. این کار موجوداتی است از نظر مادی به شدت آزمند و از نظر فرهنگی بسیار حقیر و عقب‌مانده، و یا شاید به شدت کینه توز.




عکس‌های زیر حاصل این گشت و گذار است:









خیابان فرهنگ (روبروی در حیاط دبیرستان نمازی)، کوچه‌ای که از آن وارد محله کلیمی‌ها و خانه حائری شیرازی می‌شدم. امروزه به‌کلی تخریب شده.





شروع محله کلیمی‌های شیراز. تخریب شده و تنها نام «محله قدس» بر دیوار یادآور آن است. 




مکانی که خانه حائری شیرازی در آن واقع بود. قلب محله کلیمی‌های شیراز. از کوچه‌ها و خانه‌های قدیمی چیزی بر جای نمانده. ساختمان تجاری بزرگی، مشرف بر خیابان طالقانی کنونی، در دست احداث است.






نزدیک خانه پدری حائری. کوچه‌ای که سه کنیسه قدیمی محله کلیمیان شیراز در آن واقع بود. تعریض شده و کنیسه‌ها بازسازی شده‌اند. درب سمت راست و دو درب سمت چپ سه کنیسه فوق است.







داخل کنیسه قدیمی معروف به «مسجد نارنجی». این بنا نیز بازسازی شده و تنها بقایایی از کاشیکاری‌های قدیمی آن بر جای مانده. همین!





کنیسه فوق به دلیل این دو درخت قدیمی نارنج «مسجد نارنجی» نامیده می‌شود.  



حوالی دروازه اصفهان شیراز. ساختمان‌های کهن در شرف تخریب است. بناهای بی هویت جدید نیز نمایان است.




حوالی شاهچراغ (س) و مسجد جامع عتیق و بازار حاجی. بافت قدیمی و خانه‌های کهن تخریب شده یا در حال تخریب است. عکس‌های زیر گویای فاجعه است.












در آهنی خانه جدید است. کاشی‌کاری قدیمی است. «گشاده باد به دولت همیشه این درگاه». افسوس!



حیاط یکی از خانه‌ها



دوشنبه، 21 دی 1388/ 11 ژانویه 2010، ساعت 11:45 بعد از ظهر

این است فرجام ما؟

ماه‌هاست به هر روزنه‌ای از عقلانیت خیره می‌شوم شاید گشاده‌تر شود. ماه‌هاست به «اعتدال» می‌خوانم شاید گوشی شنوا باشد. این و آن دوست می‌پرسیدند. می‌گفتم در انتظار باشیم؛ از سر نجابت دستی پیش آمده، شاید دستی آن را بفشرد.
اینک، با زمزمه‌هایی که آغاز شده، و در روزهای پسین به فریاد و پرخاش بدل خواهد شد، برایم امیدی نمانده. دیروز خاکستری می‌دیدم؛ اینک سیاه می‌بینم. واپسین کلام «عین‌القضات» را خواندم. [1] از سر بصیرت بود. واقعیتی را می‌بیند که من نیز، کم و بیش، همان را دیده‌ و هشدار داده‌‎ام. دلم را به درد آورد. این است فرجام ما؟

دوشنبه، 21 دی 1388/ 11 ژانویه 2010، ساعت 11:45 بعد از ظهر

نقش اسناد بریتانیا در تحلیل تاریخ ایران

گفتگویی است با سید ابوالحسن مختاباد که در ضمیمه پنجشنبه 17 دی 1388 روزنامه اعتماد منتشر شد. متن کامل را در اینجا بخوانید. [1]





شایعه پراکنی درمورد سیادت آقایان دستغیب




بسم الله الرحمن الرحیم

فأین تذهبون... ؟
                                    به کجا چنین شتابان...؟
یکی از خصائص انسانهای خداترس و معتقد به آخرت انصاف در رفتار و گفتار است، در حقیقت این میدان عرصه ی ایست برای آزمودن شعارها ، که آیا از سر شعور و تدبیر است یا برخاسته از بولهوسی و خیال پردازی ؟

در گیر و دار فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری، وقتی صف بندی های موجود در شیراز به اوج خود رسید ، عده ای برای پاسخگویی به جناح مقابل که بخشی از آنان به خاندان دستغیب وابستگی داشتند با دستاویز قراردادن پندارهای واهی و بدون نقد صحیح و تفکیک عالمانه عملکردها و افکار مختلف در این خاندان، هجمه ناصوابی را علیه سیادت حضرات آیات سید علی اصغر و سید علی محمد دستغیب شروع کردند؛ این نوشتار بدون اینکه فعلا قصد تجزیه و تحلیل عملکردهای سیاسی را داشته باشد جهت تنویر افکار عمومی توضیحاتی را بیان می دارد:
شهید بزرگوار حضرت آیت الله آقای سید عبد الحسین دستغیب شیرازی(قدس سره)دو همشیره داشتند که یکی از آنها با آقای سید علی اکبر دستغیب و دیگری با آقای عزیز سربی ازدواج کردند.
مرحوم سید علی اکبر دستغیب و مرحومه سیده همدم (نصرت الشریعه) دستغیب پسر عمو و دختر عمو بودند (هر دو از سلسله سادات خاندان دستغیب) و حاصل ازدواج ایشان سه فرزند پسر و یک فرزند دختر است که فرزندان ذکور به نام های آقایان سید علی محمد، سید محمد و سید علی اصغر می باشند ( حضرات آیات سید علی محمد و سید علی اصغر دستغیب هم اکنون نمایندگان مردم فارس در مجلس خبرگان رهبری هستند) در حال حاضر اگر چنانچه فردی بخواهد فامیل دستغیب را برای خود انتخاب کند اداره ثبت احوال طبق قانون اجازه ایشان را شرط می داند و این حق قانونی از مرحوم پدرشان سید علی اکبر دستغیب به ایشان منتقل شده است.
بنا بر این آقایان فوق الذکر هم از جهت پدری و هم از جهت مادری از سادات می باشند .
مرحوم  آقای عزیز سربی سید نبود و فقط همسر ایشان از سادات دستغیبی بودند، بعدها بعضی از فرزندان ایشان فامیل خود را از سربی به دستغیب تغییر دادند ، لذا آنان از سیادت برخوردار نیستند و همین موضوع البته منشآ توهم و خیال پردازی عده ای غفلت شد که با ربط غیر منطقی این مطلب به بافته های ذهنی  خود پنداشتند که کشف سترگی کرده اند و از یک راز بزرگ پرده برداشته اند . فأین تذهبون؟
در پایان با یادآوری این نکته که خاندان دستغیب از سلسله جلیله سادات حسینی هستند و طبق شجرنامه موجود حضرت آیت الله سید علی اصغر دستغیب و اخوان گرامشان با 32 واسطه به جد امجد و بزرگوارشان حضرت امام سجاد علی بن الحسین (ع) می رسند، که جهت تنویر افکار  سند سیادت نامبردگان معظم ذکر می گردد:
سید علی محمد _سیدمحمد وسیدعلی اصغر بن سید علی اکبر 1- بن سید علی 2- بن سید میرزا هدایت الله 3- بن اسماعیل4- بن مهدی 5- بن عبدالحسین 6- بن اسماعیل 7- بن ابی الحسین محمد 8- بن ابی جعفر محمد زمان 9- بن میر هدایت الله 10- بن ابی ابراهیم اسماعیل11- بن عماد الدین ابراهیم 12- بن جلال الدین یحیی 13- بن تاج الدین محمد 14- بن بهاءالدین حیدر 15- بن جلال الدین اسماعیل 16- بن ضیاءالدین علی 17- بن زین الدین عربشاه 18- بن ابی الحسین نجیب الدین امیری 19- بن خطیر الدین امیری 20- بن ابی علی حمال الدین حسن 21- بن ابی جعفر الحسین الشاعر العزیزی 22- بن ابی سعید علی النصیبی الشاعر 23-بن ابی ابراهیم زیدالاعثم 24- بن ابی شجاع علی 25- بن ابی عبدالله محمد الخطیب الشاعر 26- بن ابی الحسن علی نجران 27- بن ابی عبدالله جعفر الشاعر  28- بن احمد السکین 29- بن محمد 30- ابن ابی جعفر محمد 31- بن زید الشهید 32- بن الامام الرابع زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)





http://www.dastgheib-fars.ir/showd.asp?id=1034





رهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنما

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنمون


وقایع شیراز به قلم توانای مورخ ؛ شهبازی دروبلاگش




وقایع شیراز به قلم توانای مورخ ؛ شهبازی دروبلاگش باآدرس :

http://secure.bluehost.com/~shahbazi/blog/Archive/8819.htm#Dastgheib_Khebregan_Rahbari

دوشنبه، 14 دی 1388/ 4 ژانویه 2010، ساعت 2 صبح
به بهانه حوادث اخیر شیراز و اهانت به بیت آیت‌الله شهید دستغیب
تأمّلی بر کارکردهای مجلس خبرگان
حوادث شهر شیراز بسیار تأثرانگیز است. با سازمان‌دهی و صحنه‌سازی اقلیتی معدود، که فاقد کم‌ترین پایگاه در میان مردم فارس و اهالی شهر شیراز هستند، از بیت معزز آیت‌الله شهید سید عبدالحسین دستغیب هتک حرمت شد و، علاوه بر آن، مسجد قبا، سنگر بزرگ جوانان انقلابی در دوران مبارزه با حکومت پهلوی و یکی از بزرگ‌ترین پایگا‌ه‌های اعزام نیرو به جبهه‌ها در دوران جنگ تحمیلی، با مصوبه شورای تأمین استان، بسته شد. امروز نامه بانوان مکرمه بیت آیت‌الله شهید دستغیب را خواندم. [1] تکان دهنده بود. به کدامین گناه؟
این تهاجم، هر چند دارای پیشینه طولانی است، [2] لیکن به شکل جدید با مواضع آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب در انتخابات ریاست‌جمهوری به سود مهندس موسوی آغاز شد و با سخنان ایشان در اجلاس مجلس خبرگان رهبری (31 شهریور 1388) اوج گرفت.


آیت‌الله دستغیب سخنی عجیب نگفت. او تنها از ابتدایی‌ترین و بدیهی‌ترین حقوق یک عضو خبرگان بهره جست و خواستار حضور آقایان موسوی و خاتمی و کروبی در اجلاس خبرگان و توضیح آنان درباره وقایع جاری و توجه بیش‌تر اعضای مجلس فوق به وظایفی شد که قانون اساسی به عهده آنان نهاده. [3] در پی این سخنان، گروهی از اعضای مجلس خبرگان جنجالی بزرگ پدید آوردند و تا بدان‌جا پیش رفتند که اخراج نامبرده را خواستار شدند. [4] در آن زمان، آقای علی مطهری، در نقد عملکرد این گروه، نوشت:
«برخوردی که با آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب در مجلس خبرگان انجام شد، حاکی از وجود یک نگاه غلط در این مجلس به وظیفه خبرگان رهبری است. این جریان فکری آیت‌الله دستغیب را، که در نطق خود خواهان حضور مخالفان در این مجلس و بیان نظرات‌شان بود و نسبت به امنیتی شدن فضای جامعه هشدار داده بود، متهم به ساختارشکنی کردند و پرونده ایشان را به کمیسیون تحقیق ارسال نمودند تا در صورت لزوم حکم اخراج ایشان صادر شود... خبرگان رهبری حتی مجازند عملکرد رهبری را مورد بررسی قرار داده و پیشنهاداتی به معظم‌له ارائه نمایند... شاید برخی اعضای این مجلس چنین فکر می‌کنند که هر چه از مقام معظم رهبری بیش‌تر تعریف و تمجید کنند ایشان خوشحال‌تر می‌شوند...» [5]
در پی برخوردهای فوق به آیت‌الله دستغیب، و تداوم آن به وضع تأثیرانگیز کنونی، برای من، به عنوان مورخ و پژوهشگر سیاسی، پرسش‌ زیر درباره وظایف و کارکردهای مجلس خبرگان به جدّ مطرح شده است:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نه تنها یک منشور ملّی است بلکه سند فقهی مهمی نیز به‌شمار می‌رود زیرا علاوه بر فقیهی بزرگ چون امام خمینی، فقهایی نامدار چون آقایان گلپایگانی و نجفی مرعشی و دیگران مفاد آن را مورد تأیید قرار داده‌اند.
قانون اساسی در اصل پنجم «ولایت امر و امامت امت» را، «در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر» (عج)، بر عهده «فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر» می‌داند و در اصل یکصد و هفتم «خبرگان منتخب مردم» را متولی «تعیین رهبر» معرفی می‌کند. در اصل یکصد و یازدهم برکناری رهبر نیز از وظایف مجلس خبرگان تعیین شده است:
«هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می‌باشد...»
قانون اساسی، هم در اصل یکصد و هفتم پس از بازنگری سال 1368 و هم در اصل یکصد و دوازدهم مصوب سال 1358، تصریح می‌کند که «رهبر [یا اعضای شورای رهبری] در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی» هستند.
به این ترتیب، قانون اساسی جمهوری اسلامی سازوکاری روشن برای نظارت و نقد و حتی عزل رهبر تبیین کرده است. این امتیاز بزرگی برای نظام سیاسی ایران است و تفاوت می‌کند با نظام‌های سیاسی همچون بریتانیا که فرمانروا (پادشاه یا ملکه) دارای «قدرت الهی» و «نماینده خداوند بر روی زمین» تلقی می‌شود. به اعتقاد سِر ویلیام بلاکستون، شخصیت نامدار حقوقی بریتانیا، پادشاه موجودی است که «تابع هیچ انسان زمینی نیست، وابسته به هیچ انسانی نیست و قابل محاسبه به ‏وسیله هیچ انسانی نیست.» طبق اصل معروف بلاکستون،
«هیچ دادخواست و اعلام جرمی علیه پادشاه نمی ‏تواند انجام گیرد حتی در امور مدنی؛ زیرا هیچ دادگاهی نمی‏ تواند بر او سیطره قضایی داشته باشد... هیچ قوه قضایی در روی زمین قدرت آن را ندارد که پادشاه را به جنایت متهم کند، چه رسد به این که او را تنبیه کند.»  
بنابراین، اگر مجلس خبرگان رهبری را به عنوان نهادی قانونی با کارکردهای تعریف شده و جزئی غیرقابل تفکیک از نظام ولایت فقیه بپذیریم، ناگزیر باید، در کنار کارکردهای اثباتی، کارکردهای نظارتی و انتقادی و در نهایت سلبی آن را نیز بپذیریم. به عبارت دیگر، طبعاً در مجلس خبرگان باید کسانی باشند که عملکردهای رهبر موجود را نقد کنند و در صورت لزوم به صورت یک فراکسیون برای عزل او بکوشند. آنان یا موفق خواهند شد رأی اکثریت اعضای مجلس خبرگان را جلب کنند یا ناموفق خواهند ماند. در هر دو صورت، این رویه‌ای غیرقانونی و غیر شرعی، مغایر با قانون اساسی، است که عضو منتقد مجلس خبرگان رهبری، یا حتی عضوی که برای برکناری رهبر موجود می‌کوشد، مورد تهاجم و آماج حذف و طرد و هتک قرار گیرد. اگر این رویه رواج یابد، کارکردهایی که قانون اساسی به عهده مجلس خبرگان رهبری گذارده عملاً سلب شده و مهم‌ترین نهاد نظارتی قانون اساسی و رکنی لاینفک از نظام ولایت فقیه به همان «شیر بی یال و دم و اشکم» بدل گردیده که مولانا در مثنوی توصیفش کرده است.

چهارشنبه، 9 دی 1388/ 30 دسامبر 2009، ساعت یک صبح
در اندیشه فردا
نمی‌دانم فردا، و روزهای پس از آن، چه رخ خواهد داد. نگران خود نیستم؛ نگران سرزمینم، نگران مردمم هستم. آماده‌ام برای هر حادثه. به یقین، اجازه نخواهم داد تحقیرم کنند. بارها تا آستانه مرگ رفته و احساس مردن را تجربه کرده‌ام. این بار به استقبالش خواهم شتافت پیش از آن‌که تحقیر شوم، پیش از آن‌که به حقارت بکشانندم. مردن چون پدر آرزوی دیرین من است. این میراث خاندان من است.
هیچگاه به افراط دعوت نکردم. صادقانه علیه فساد کوشیدم. بهروزی جامعه‌ام را از صمیم قلب آرزومند بودم. پیام من در این وبلاگ دعوت به پرهیز از خشونت بود و دعوت به اعتدال. افسوس، که گوش شنوایی نیافتم در میان آنان که باید خود منادی آرامش در جامعه می‌بودند. سبک‌سرانه، اعتراضی معقول و معمول به نتیجه یک انتخابات را به جنبشی بنیان‌فکن بدل کردند و مملکتی با تاریخ و میراثی گران‌سنگ را در یک کفه ترازو نهادند و کوته‌قامتانی سبک را در کفه دیگر.
احساسی مبهم دارم؛ احساس فرجامی غریب و ناشناخته. نمی‌دانم روزهای پسین را خواهم دید یا نه. امید که روزهای بهتر را ببینم. اگر ندیدم چه غم. آن‌چه را که وظیفه‌ام بود انجام دادم و از زندگی بیش از نمی‌خواهم.
امروزه پنجاه و چهار سال و چهار ماه و هشت روز از زندگی‌ام می‌گذرد. چهل سال از این عمر را در تکاپوی پرشور سیاسی، با دلبستگی به آرمان و امید، سپری کردم. قریب به پنج سال آن را در زندان، و بیش‌تر در سلول انفرادی، گذرانیدم. در این چهل سال، فراز و نشیب فراوان داشتم. راه‌های گوناگون را از سر کنجکاوی آزمودم. امروز، صادقانه می‌گویم. آرزویم این است که مسلمان بمیرم؛ با اعتقاد عمیق به خداوند، پیامبر اسلام (ص) و با ایمان ژرف به معنویت و حیات جاودان. ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هذیتنا و هب لنا من لدنک رحمه.
پی نوشت: این تنها بیان یک احساس است نه بیش.

سه‌شنبه 8 دی 1388/ 29 دسامبر 2009، ساعت 2 بعد از ظهر
مهم، فوری
حمله به مسجد قبا در شیراز
از حوالی ساعت یازده صبح، گروهی به سرکردگی سرهنگ ابراهیم عزیزی و محمدباقر ولدان با پوشیدن کفن حمله به مسجد قبا را آغاز کرده‌اند. عزیزی فرمانده سابق بسیج شیراز و فرماندار کنونی شهرستان شیراز است [1] و ولدان طلبه‌ای که چندی پیش با تهیه طومار علیه آیت‌الله‌العظمی سید علی‌محمد دستغیب فتنه‌ای بزرگ برانگیخت و آیت‌الله سید عبدالعلی آیت‌اللهی رفتار او را «فریبکاری شیطانی» خواند. [2] مهاجمان برای اشغال مسجد می‌کوشند و محافظان مسجد قبا و پیروان و طلاب آیت‌الله دستغیب به شدت در حال مقاومت‌اند. تا این لحظه، درگیری ادامه دارد.
در دوران جنگ تحمیلی، مسجد قبا بزرگ‌ترین پایگاه اعزام نیرو به جبهه بود و از نظر تعداد شهدا گویا در ایران حائز رتبه نخست است. مهاجمان کسانی‌اند که در حوادث اخیر به قمار مرگ و زندگی دست زدند و اینک با چرخش اوضاع می‌کوشند برای حفظ منصب و مقام خود شهر را به خون کشند. این آخرین برگ آنان در این قمار خونین است.
حوادث امروز، اگر فوراً از سوی مقامات عالی مملکتی، مهار نشود می‌تواند به کشتار و آشوب بینجامد. کشته شدن طرفین کاملاً محتمل است. پیامد این حادثه قابل پیش‌بینی نیست. تخریب یا به آتش کشیدن مسجد قبا لکه ننگی بزرگ و نازدودنی بر دامان مهاجمان و حامیان ایشان خواهد بود.

دوشنبه، 7 دی 1388/ 28 دسامبر 2009، ساعت 11:30 صبح
تنها راه نجات
دیروز تهران در دست مردم بود. نیروهای امنیتی و پلیس و بسیج و لباس شخصی در مواجهه با انبوه معترضان به شدت ناتوان بودند. برخلاف تبلیغات رسانه‌های افراطی، این مردم نه «قلیل» بودند نه «آشوب‌گر». آنان، اگر «آشوب‌گر» بودند، می‌توانستند تهران را به خاک و خون کشند. دیروز، تهران چهره‌ای شبیه به روزهای مشرف به 21 و 22 بهمن 1357 داشت.
از طریق تماس تلفنی با افراد متعدد در نقاط مختلف تهران، جمعیت معترض را حدود دو میلیون نفر تخمین می‌زنم که در دسته‌های کوچک و بزرگ پراکنده بودند.
رویه تبلیغاتی تلویزیون و رسانه‌های افراطی، دیشب و امروز صبح، مانند گذشته بود. تأسف‌بار است که افرادی مغرض یا ناتوان از نظر فکری، همانند گردانندگان این و آن رسانه و روزنامه و وبگاه افراطی، به «مغز متفکر» مدیریت بحران بدل شده‌اند و «عقلای قوم» در محاق و انزوا هستند. جای تأسف است فردی که خود از متهمان پرونده فاجعه زندان کهریزک است، به عنوان سخنگوی نیروی انتظامی در برابر انظار عمومی ظاهر می‌شود و درباره حوادث دیروز سخنانی می‌گوید که جز تحریک و تجری بیش‌تر مردم پیامد دیگر ندارد.
صادق صبا در BBC فارسی هر گونه تمکین به خواست‌های مردم را به عقب‌نشینی شاه در زمان انقلاب 1357 تشبیه کرد که مردم را جری‌تر خواهد کرد. او وضع کنونی را «بن‌بست حاکمیت» می‌دانست. این تحلیل اشتباه است. بن‌بستی وجود ندارد و هنوز راه برای نجات از فرورفتن ایران به آشوبی خونین باز است.
دیشب بسیار اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که تنها راه خروج از وضع کنونی، تفویض مدیریت بحران، با اختیارات تام، به هاشمی رفسنجانی است. رفسنجانی می‌تواند این بحران را، با درایت و قاطعیتی که معمولاً در این گونه موارد از او دیده‌ایم، و نیز با توجه به جایگاه شیخوخیت که در میان رجال سیاسی و علمای دینی و مردم کسب کرده، هدایت کند. بیاد بیاوریم دوران جنگ را که امام خمینی (ره) مدیریت جنگ را به هاشمی جوان سپردند. رفسنجانی سالخورده اینک بسیار باتجربه‌تر از آن روزهاست. وظیفه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز همین است. تا دیر نشده چنین کنیم.




دومطلب جالب از borhann.com




« با زور و اجبار نمی‌شود مردم را تابع رهبری کرد و گفت که همه باید دربست در اختیار رهبری باشند، بلکه اگر دست مهربانی بر سر مردم کشیده شود و به نظرات قانونی آنها احترام گذاشته شود، مثل سابق هستند که همه چیز خود را فدای انقلاب می‌ کنند.

          این آقایان معتقدند که سپاه معظم اسلام، نه تنها در اقتصاد، محاکم قضایی، سیاست و غیره باید دخالت کند بلکه مهمترین عرصه‌ای که این عزیزان باید وارد شوند، همانا بحث مسائل دینی مردم است و چه بسا بهتر باشد، تمام روحانیون به خانه‌های خود بروند و سرهنگ‌های باز نشسته یا غیر آن، عبایی بر دوش انداخته، اقامه نماز و جماعت نمایند. همچنین در طرحی مبتکرانه، این فداییان اسلام می‌خواهند اگر بشود در قبا یا عبا یا حتی عمّامه روحانیون، درجاتی به مانند درجات نظامی، مثل آخوند صفر، سرآخوند، سرطلاب، سرحجج،  سرآیات و مانند آن، از طرف مرکز عقیدتی سپاه الصاق شود تا سره از ناسره، به راحتی تشخیص داده شود.


داونلودسخنرانیهای دهه محرم آیت الله العظمی دستغیب





داونلودسخنرانیهای دهه محرم آیت الله العظمی حاج سید علی محمد دستغیب


شب اول محرم  بیست وششم آذر۸۸اندازه فایل  ۲۰۶۸kb
شب دوم محرم    بیست وهفتم  آذر۸۸اندازه فایل  ۲۰۳۶kb
شب سوم محرم  بیست وهشتم  آذر۸۸اندازه فایل  ۲۰۷۵kb
شب چهارم محرم  بیست ونهم  آذر۸۸اندازه فایل  ۲۰۶۱kb
شب   پنجم    محرم    سی ام    آذر۸۸اندازه فایل  ۲۰۷۰kb
شب   ششم   محرم    یکم      دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۶۰kb
شب    هفتم    محرم     دوم     دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۸۳kb
 شب   هشتم   محرم    سوم      دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۹۲kb
 شب    نهم   محرم    چهارم     دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۵۶kb
 شب    دهم     محرم    پنجم     دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۷۰kb
 سخنرانی روز عاشورا     ششم   دی۸۸اندازه فایل  ۲۰۷۰



اهانت به آیت‌الله دستغیب را محکوم می‌کنم!

روایتی دیگرازوقایع شیراز  به نقل ازوبلاگ شهبازی مورخ


                                         آدرس مطلب


http://secure.bluehost.com/~shahbazi/blog/Archive/8815.htm


جمعه، 17 مهر 1388/ 9 اکتبر 2009، ساعت 9 بعد از ظهر
شیراز در بحران
اهانت به آیت‌الله دستغیب را محکوم می‌کنم!
توهین هدفمند به حضرت آیت‌الله حاج سید علی‌محمد دستغیب و تهاجم به ساحت مقدس مرجعیت شیعه را محکوم می‌کنم و خواستار پایان یافتن سریع تحرکات کانون‌های مشکوک و فتنه‌گر برای ایجاد آشوب و سرکوب سازمان‌یافته در شهر شیراز و استان فارس هستم.
شیراز در وضع بحرانی است. در پی مواضع آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب در اجلاس اخیر مجلس خبرگان رهبری، و پیش و پس از آن، در هفته گذشته تهاجمی شدید علیه وی در شیراز آغاز شده. این تهاجم با سخنان حجت‌الاسلام ایمانی، امام جمعه جدید شیراز، [1] و تهیه طوماری با نام «نخبگان فارس»، که امضای گروهی از ائمه جمعه و مدیران و کارشناسان دولتی در آن درج شده، [2] و سرانجام در چهارشنبه 15 مهر با صدور اطلاعیه شیخ محی‌الدین حائری شیرازی، امام جمعه سابق شیراز که اکنون در قم ساکن است، [3] و سخنان محمدباقر ولدان به اوج رسید. ولدان طلبه‌ای جوان است که در سال گذشته رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه استان‌های فارس و کهگیلویه و بویراحمد شد. ولدان گفت: «شاید صانعی و دستغیب دچار اختلال روحی و روانی شده‌اند»، «باید صانعی و دستغیب را احضار و از آنان امتحان علمی گرفت»، «بعضی با ناچیز علم‌هایی که دارند هیاهو به راه انداخته‌اند»، «باید این ننگ را از چهره شیعه پاک کرد و با صانعی و دستغیب برخورد کرد.» روزنامه سبحان، به مدیرمسئولی محمدعلی حیاتی نماینده لامرد در مجلس شورای اسلامی، این جملات را با حروف درشت در صفحه اوّل درج کرد. مضمون پیام حائری، که هم‌زمان با انتشار طومار «نخبگان فارس» صادر شد، دعوت به برخورد با آیت‌الله دستغیب است.


حائری نوشته:
«می‌گویند چرا نخبگان فارس چنین بیانیه‌ای نوشتند. نخبگان فارس کارت خود را نشان دادند و اگر نشان نمی‌دادند مؤاخذه می‌شدند. نشان دادند تا طرف مقابل از توهّم خارج شود. آن‌ها که نشان ندادند به طرف مقابل دشمنی کرده‌اند و باید پاسخگو باشند.»
در مقابل، تعدادی از هوداران آیت‌الله دستغیب، علی‌رغم بیانیه دفتر ایشان مبنی بر عدم تجمع، [1] دیشب، پنجشنبه 16 مهر، در مسجد قبا (آتشی‌های سابق) در نزدیکی حرم حضرت شاهچراغ (س)، برادر بزرگ امام رضا (ع)، اجتماع کردند. گروهی نیز در مسجد نو، محل فعلی برگزاری نماز جمعه، جمع شدند تا در زمان سخنرانی آیت‌الله دستغیب به اجتماع فوق حمله کنند. آیت‌الله دستغیب، برای جلوگیری از درگیری، که می‌توانست فرجامی خونین داشته باشد، در تجمع هواداران خود حضور نیافت. هم اکنون شهر در التهاب است.



محمدباقر ولدان

خاندان دستغیب
خاندان دستغیب از خاندان‌های معتبر شیراز است که در پنج سده اخیر محبوبیت فراوان داشته. این خاندان از دوره صفویه علما و حکما و شعرا و قضات و رجال سیاسی فراوانی به شهر شیراز تقدیم کرده. در زمان صفویه، علمای این خاندان، مانند میرزا صادق و پدرش، قاضی‌القضات شیراز بودند. میرزا صادق پسرعموی میرزا نظام دستغیب است. میرزا نظام از شعرای شیراز بود که در جوانی، سی سالگی، در گذشت (1039 ق.) و در حافظیه مدفون شد. دیوانش بالغ بر سه هزار بیت است. هم‌زمان، میرزا جعفر دستغیب، متولی امام‌زاده میرمحمد (س)، برادر امام رضا (ع)، بود. میرزا طاهر نصرآبادی اصفهانی می‌نویسد:
«آبای ایشان به غیرفضیلت حالتی داشته‌اند که اولیا را دست دهد... شهرت ایشان به دست غیب سبب آن است که شخصی از عناد شجره‌ای از او طلبیده، از غیب دستی پیدا شده، شجره ایشان را آورد.» (محمدطاهر نصرآبادی، تذکره نصرآبادی: تذکره الشعرا، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محسن ناجی نصرآبادی، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اوّل، 1378، ج 1، صص 268، 383-385)
آن «حالت» معنوی، که صاحب تذکره نصرآبادی بدان توجه کرده، در آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، نخستین امام جمعه شیراز پس از انقلاب، عیان بود. آیت‌الله شهید دستغیب از جوانی امامت جماعت مسجد جامع عتیق، کهن‌ترین مسجد شیراز در مجاورت حرم شاهچراغ (س)، را به دست داشت و دعای کمیل ایشان هماره جمعیت فراوانی را جلب می‌کرد.
میزان محبوبیت خاندان دستغیب را از آراء آنان در انتخابات فارس و شیراز می‌توان دریافت. در انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری (24 آذر 1385) ترتیب آراء چنین بود: سید علی‌اصغر دستغیب 1181783 رأی، سید علی‌محمد دستغیب 883918 رأی، احمد بهشتی 583486 رأی، محمد صادق (محی‌الدین) حائری شیرازی 478887 رأی، اسدالله ایمانی 453222 رأی. کل آراء استان فارس یک میلیون و 928 هزار و 856 رأی گزارش شده بود. [1] در انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی (24 اسفند 1386) دو تن از اعضای خاندان دستغیب به مجلس راه یافتند: دکتر سید احمدرضا دستغیب پسر آیت‌الله سید علی‌اصغر دستغیب (نماینده اوّل شیراز) و مهندس سید احمدرضا دستغیب.
سید علی‌محمد دستغیب، از نوادگان میرزا هدایت‌الله دستغیب مجتهد شیرازی، عالم نامدار فارس در دوره قاجاریه، و خواهرزاده آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (شهید محراب)، است. او در سال 1349 به دستور آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، در فضایی به شدت امنیتی که هیچ یک از روحانیون حاضر در مجلس جرئت قرائت یا حتی تأیید اعلامیه حمایت از مرجعیت امام خمینی را نداشتند، این اعلامیه را در مجلس ختم آیت‌الله حکیم در مسجد نو شیراز (1349) قرائت نمود و از آن پس دورانی طولانی در زندان و تبعید به سر برد. مشروح ماجرای فوق را در رساله «زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز» شرح داده‎ ام. [1]
آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب در سه دهه پس از انقلاب بیش از یکهزار طلبه برجسته تربیت نمود و هم اکنون 650 الی 700 طلبه در کلاس‌های حوزه علمیه وی حضور دارند. مسجد قبا محل حضور و پرورش نیروهای انقلابی کثیری بوده است. بیش از هفتصد تن از فعالین مسجد قبا در دوران جنگ با تجاوز حکومت صدام به شهادت رسیدند که بسیاری‌شان از فرماندهان و سرداران فارس در جنگ و حدود هفتاد تن روحانی بودند.


پیشینه ماجرا
در سال‌های پس از انقلاب، این نخستین بار نیست که شهر شیراز به تنش کشیده می‌شود. در سال 1364، در اوائل امامت جمعه حائری در شیراز که وی فاقد اقتدار کافی در ساختار حکومتی بود، حوادثی مشابه رخ داد. در شب قدر (خرداد) 1364 سید احمد پیشوا (متوفی 24 بهمن 1384 در 74 سالگی)، امام جماعت مسجد نو، سخنانی بیان کرد که به آشوب در شهر انجامید. حائری از پیشوا حمایت کرد و بیت آیت‌الله شهید سید عبدالحسین دستغیب علیه او موضع گرفت. امام خمینی برای آرام کردن آشوب پیام فرستاد و شیخ احمد جنتی را به شیراز اعزام نمود. آیت‌الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی در یادداشت‌های یکشنبه 16 تیر 1364 می‌نویسد:
«نمایندگان شیراز آمدند و گزارشی از حوادث اخیر شیراز را دادند که حزب‌الله علیه آقای حائری شیرازی امام جمعه اقداماتی کرده‌اند به خاطر حمایت او از پیشوا که علیه انقلاب مطالبی گفته و منجر به دخالت امام و اعزام آقای جنتی به شیراز و دادن پیام به علما و مردم شده است.» (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 1364: امید و دلواپسی، به اهتمام سارا لاهوتی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1387، صص 179-180) 


سه‌شنبه 21 مهر 1388/ 13 اکتبر 2009، ساعت 3 بعد از ظهر

آیت‌الله سید عبدالعلی آیت‌اللهی کیست؟

در طوماری که به نام «نخبگان فارس» تهیه و منتشر شد، اولین امضا به آیت‌الله حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی تعلق داشت. این امر، با توجه به شیخوخیت و شأن بلند آیت‌الله آیت‌اللهی و خاندان ایشان در جنوب ایران، موجب شگفتی شد. اندکی بعد، در پی استعلام دفتر آیت‌الله دستغیب، ایشان ماوقع را چنین بیان کردند:
بسمه تعالی
با اهداء سلام و تحیت صمیمانه
روز گذشته یک نفر شیخ به نام ولدان با یک نفر از دوستان به منزل آمد و حقیر را فریب شیطانی داد و اظهار نمود عده زیاد از علما و ائمه جمعه امضا نموده‌‌اند نامه‌ای را که همراه داشت و حتی تصریح نمود که آیت‌الله سید علی‌اصغر دستغیب مدظله هم امضا نموده‌، لذا حقیر هم با فریب او امضا نمودم. بعد معلوم شد که گفته‌های او دروغ صرف بوده. حقیر آیت‌اللهی جداً عذرخواهی می‌کنم و شرمنده هستم. آیت اللهی.

آیت‌الله حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی فرزند آیت‌الله سید عبدالمحمد آیت‌اللهی و نوه مجتهد لاری است.

آیت‌الله حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی (1387)


حاج سید عبدالحسین مجتهد لاری (متولد 3 صفر 1264، متوفی 4 شوال 1342 ق./ 15 اردیبهشت 1303 ش.)، نیای خاندان آیت‌اللهی، از چهره‌های نامدار دوران انقلاب مشروطه و جهاد ضد انگلیسی سال‌های جنگ اوّل جهانی است. تبار مجتهد لاری از طریق امام‌زاده رکن‌الدین، مدفون در دزفول، به حضرت حمزه فرزند امام موسی بن جعفر (ع) می‌رسد. درباره مجتهد لاری کتب و منابع متعدد منتشر شده و زندگینامه وی بی‌نیاز از تکرار است.
نگارنده نیز در آثار خود بر جایگاه برجسته این عالم مجاهد تأکید فراوان نموده است. در دوران همکاری با سیما فیلم و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به عنوان مشاور علمی، هماره بر ضرورت ساخت سریالی درباره مبارزات مجتهد لاری اصرار می‌نمودم. در هفتادمین سالگرد جهاد 1336 ق./ 1917 م. مردم جنوب، به فتوای مجتهد لاری، علیه استعمار بریتانیا مقاله‌ای نوشتم که در دو شماره روزنامه کیهان، مورخ 27 و 29 اردیبهشت 1366، منتشر شد.



پسران مجتهد لاری، سید علی اکبر آیت‌اللهی و سید علی‌اصغر آیت‌اللهی و سید عبدالمحمد آیت‌اللهی، از علمای مبارز و خوش‌نام جنوب ایران در زمان خود بودند و این میراث به فرزندان آنان انتقال یافت.
آیت‌الله حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی از علمای مبارز جنوب است که در سال‌های 1341- 1343، در آغاز نهضت امام خمینی (ره)، در ترغیب عشایر جنوب به قیام مسلحانه نقش مهمی ایفا نمود. این ماجرا به قیام عشایر لر و نفر و کشتار خونین ایشان توسط ارتش حکومت پهلوی انجامید.
دکتر کشواد سیاهپور در پژوهش ارزنده و مستند خود در پیرامون قیام سال‌های 1341- 1343 عشایر جنوب ماجرای کشتار فجیع عشایر لر و نفر لارستان را شرح داده است.

به‌نوشته سیاهپور، در پی «اوامر مطاع اعلیحضرت» نظامیان تیپ 23 شیراز به فرماندهی سرهنگ اشرفی به لارستان و صحرای باغ، محل استقرار طوایف لر و نفر، روانه شدند. عملیات از 15 فروردین 1343 با پخش اعلامیه‌هایی به‌وسیله هواپیما مبنی بر تسلیم شدن عشایر آغاز شد. «عملیات مخصوص» از اواخر فروردین 1343 آغاز شد. پس از مقاومت‌های شدید، سرانجام در سحرگاه 28 اردیبهشت 1343 نیروهای نظامی و چریک‌های مزدور محلی با انواع سلاح‌های مجهز و مدرن تیربار و خمپاره‌انداز محل استقرار مردان و زنان و کودکان لر و نفر را محاصره کردند و زیر آتش شدید گرفتند. هجوم نظامیان چنان بی‌رحمانه و غافلگیرکننده بود که عده زیادی از زنان و کودکان و مردان در خواب مقتول یا زخمی شدند. در این فاجعه 21 زن و مرد و کودک کشته و 13 نفر مجروح شدند. از تعداد مقتولین و مجروحین بیش از 20 نفر زن و کودک بودند. (بنگرید به: کشواد سیاهپور، قیام عشایر جنوب، 1341- 1343، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1388، صص 543-549) این ماجرا چنان فجیع و زشت بود که باقر پیرنیا، استاندار فارس در سال‌های اوّلیه پس از سرکوب قیام عشایر جنوب، در خاطراتش، که در اواخر عمر در آمریکا نگاشته، کشتار طوایف لر و نفر را چنین توصیف کرد: «به درستی کار ناپسندیده و غیرشرافتمندانه‌ای بود.» (باقر پیرنیا، گذر عمر: خاطرات سیاسی باقر پیرنیا، تهران: انتشارات کویر، 1382، ص 245)
زندگینامه حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی تدوین و منتشر شده است: محمدباقر وثوقی، زندگی و مبارزات آیت‌الله حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386.
 


جمعه، 17 مهر 1388/ 9 اکتبر 2


خاندان حائری شیرازی
محی‌الدین حائری شیرازی از خاندان‌های روحانی قدیمی و شناخته شده فارس، مانند دستغیب و محلاتی و فالی و آیت‌اللهی و غیره، نیست. پدر وی، شیخ عبدالحسین حائری، روحانی گمنامی در شیراز بود. پدر شیخ عبدالحسین فردی است به‌نام محمدطاهر که گویا در کربلا زندگی می‌کرد. محمدطاهر به شیراز مهاجرت کرد و از یکی از خاندان‌های تاجر شیراز، موسوم به نمازی، زن گرفت. خانواده فوق در دوران رضا شاه نام خانوادگی «حائری» را برگزید. (گفتگوی آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی با کیهان فرهنگی، سال بیستم، شماره 207، دی 1382، ص 6) *
در دوران پهلوی، شیخ صدرالدین حائری شیرازی (1309-1383) امام جماعت مسجد سپهسالار (امام خمینی کنونی) در شیراز، واقع در فلکه شهرداری نزدیک به بازار وکیل، بود که زیر نظر اوقاف اداره می‌شد. در زمان قیام 15 خرداد 1342 شیخ صدرالدین حائری چهره‌ای سرشناس نبود و در فهرست کسانی که به عنوان محرک اصلی دستگیر و به تهران اعزام شدند جای نداشت. روحانیون و فعالین سرشناس شیراز که در جریان حمله شبانه 15 خرداد 1342 دستگیر و با هواپیمای داکوتای ارتشی به تهران اعزام شدند عبارت بودند از آیت‌الله شیخ بهاءالدین محلاتی و پسرش شیخ مجدالدین محلاتی، جلال‌الدین آیت‌الله‌زاده (برادر آیت‌الله محلاتی)، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب و پسرش سید هاشم دستغیب، و سید مجدالدین مصباحی. در آن زمان، مصباحی سرشناس‌ترین واعظ شهر در حمایت از نهضت امام خمینی بود. (بنگرید به اسناد مندرج در: نفس مطمئنه، یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378) صدرالدین حائری، مانند بسیاری از روحانیون شیراز، از اوائل سال 1342 در نهضت امام خمینی فعال شد و این امر به برکناری وی از امامت مسجد سپهسالار و خانه‌نشینی‌اش انجامید. شیخ محمد صادق (محی‌الدین) حائری (متولد اسفند 1315)، برادر کوچک، تا سال 1348 در فعالیت‌های سیاسی حضور نداشت. او در این سال، به دعوت رجبعلی طاهری و دیگران و تشویق برادر بزرگش، سخنرانی در زمینه مباحث اخلاقی در جلسات هفتگی مسجد شمشیرگرها را پذیرفت ولی به دلیل حضور جوانان انقلابی در جلسات فوق در دستگیری گسترده سال 1352 وی نیز دستگیر شد و چند ماه (کمتر از یک سال) زندانی بود. از آن پس، محی‌الدین حائری شیرازی از هر گونه تحرکی که شائبه فعالیت سیاسی داشته باشد کناره گرفت و در قم ساکن شد. وی در حوادث سال‌های 1356- 1357 نیز در شیراز حضور نداشت. در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران (1357) آیت‌الله شیخ بهاءالدین محلاتی و آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب علمای درجه اوّل فارس بودند.
شیخ محی‌الدین حائری شیرازی اندکی پس از شهادت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (20 آذر 1360)، از 10 دی 1360 تا اوائل بهمن 1387، حدود بیست و هفت سال، ابتدا امام جمعه شیراز و پس از شهادت آیت‌الله ربانی شیرازی (17 اسفند 1360) نماینده ولی فقیه در فارس نیز شد. او در این دوره طولانی اقتدار فراوان کسب کرد و شبکه‌ای خانوادگی از مدیران را در فارس پایه‌گذاری نمود. حائری شیرازی به تأسیس حوزه علمیه و پرورش طلاب و نخبگان اقدام نکرد و بیش‌تر اوقات خود را مصروف به طرح «فلاحت در فراغت» نمود. مؤسسه فوق و شرکت‌های اقماری آن بخش عمده اراضی مرغوب دولتی و حتی خصوصی و مراتع عشایر را در اطراف شیراز به قطعات کوچک تفکیک کرده و فروختند.
اقدامات حائری شیرازی در طول بیست و هفت سال اقتدارش در فارس او را در میان مردم به شدت منزوی کرد تا بدان‌جا که در انتخابات سوّمین دوره مجلس خبرگان رهبری (اوّل آبان 1377) قادر به کسب رأی نشد. در انتخابات فوق افراد زیر نمایندگان فارس در مجلس خبرگان بودند: سید علی‌اصغر دستغیب با 913559 هزار رأی، سید علی‌محمد دستغیب با 805262 رأی، احمد بهشتی با 564786 رأی، سید محمدحسین ارسنجانی با 416875 و اسدالله ایمانی با 408150 رأی. [1]



* نام دیگر کربلا، یا مکان مرقد امام حسین (ع)، «حائر» است. نام «حائر» از حیره، شهر باستانی کلدانی، منشاء گرفته که در همین مکان واقع بود. کسانی که در کربلا متوطن بودند گاه نام خانوادگی حائری را برمی‌گزیدند مانند آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی. آیت‌الله حائری یزدی در روستای مهرگرد، واقع در میبد یزد، به دنیا آمد و پس از تحصیل در اردکان و یزد در هیجده سالگی به عتبات رفت و مدتی در کربلا و سپس سامرا ادامه تحصیل داد.